دين و معرفت علم

پدیدآوراحمد بهشتی

نشریهمکتب اسلام

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 1261 بازدید
دين و معرفت علم

دكتر احمد بهشتى

شناخت‏خدا، مبناى شناخت وظائف انسان است، اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام در افاضاتش به كميل، مردم را سه دسته كرد.
«ابن ابى الحديد» -كه عالم معتزلى منصفى است- درباره تقسيم مردم به سه دسته عالم و متعلم و مگس‏گونگان، مى‏گويد:
«تقسيمى صحيح است. چرا كه بشر به اعتبار مسائل و امور الهى، يا به حقيقت عالم است و خدا را (آنگونه كه در توان يك بشر است) مى‏شناسد و يا در اين راه، آغازگر و درحال سير و سفر است و به وسيله تعلم و استفاده از عالم، در طلب و جستجوست و يا نه اين است و نه آن. يعنى همان عامى سقوط كرده‏اى است كه خداى را به او اعتنايى نيست و حضرت، درباره او راست فرموده كه: مگسان كوچك و ناتوان و هرآواز دهنده‏اى را پيروانند. مگر نمى‏بينى كه آنها به كمترين خيال و ضعيف‏ترين وهم، از تقليد شخصى به تقليد شخصى ديگر، منتقل مى‏شوند (وكوركورانه، پيروى اين و آن، مى‏كنند)». (1)
از آنجا كه فقه را بيان كننده وظائف انسان در برابر خدا و خود و ديگران و جهان دانستيم واز آنجا كه شناخت وظائف انسان در موارد چهارگانه، بدون شناخت‏خود و خدا و انسان و جهان ممكن نيست، از اينرو بهتر ديديم كه اهميت معرفت و شناخت و ارزش مقام اهل معرفت و پويندگان راه علم از ديدگاه امام اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام را بيشتر پى‏بگيريم و مقام والاى علم و عالم و تعلم و متعلم را بهتر بشناسيم و خلاصه اينكه بحث المعرفه را اهميت دهيم واز كنار مساله علم و تعلم به سادگى نگذريم. چرا كه پيشواى عالمان حقيقى و تعليم دهنده همه متعلمان واقعى، در خطابش به كميل فرمود:
«يا كميل، معرفة العلم دين يدان به‏». (2) معرفت علم، دينى است كه بدان پاداش داده مى‏شود.
اين سخن، يعنى چه؟ ابن ابى الحديد مى‏گويد:
«يعنى معرفت فضل يا شرف يا وجوب علم، دينى است كه بدان، پاداش داده مى‏شود يعنى معرفت اين امور، ركنى از اركان دين و واجب و فريضه است‏». (3)
سؤال فوق از اينجا پديد آمده كه: علم و معرفت‏يكى است و بنابراين، گويى گفته شده است: علم به علم، دينى است كه بدان پاداش داده مى‏شود.
به خاطر همين است كه برخى از مترجمين نهج البلاغه در ترجمه عبارت مورد بحث، چنين آورده‏اند:
«اى كميل بن زياد، آشنائى با علم و تحصيل آن، دين است كه به سبب آن (در روز رستخيز) جزا و پاداش داده مى‏شود». (4)
اينگونه برخوردها با كلام درربار مولى، ناشى از اين است كه ما به وسيله علم، هستى و جهان و اشياء و ذات و صفات و افعال خدا را مى‏شناسيم، نه خود علم را. بنابراين، معرفت علم يا علم‏المعرفة يا علم به علم، معنى ندارد. حال آنكه امروز شناخت‏شناسى و بحث‏المعرفة (5) از جايگاه حساسى برخوردار است.
امروز «يكى از مهمترين شاخه‏هاى فلسفه شناخت‏شناسى (يا نظريه‏هاى مربوط به شناسايى) است. فيلسوفان كوشيده‏اند وسيله كسب معرفت و حدود و وسعت‏شناسايى و مقياسها يا ملاكهايى را كه بدان وسيله مى‏توان با اطمينان درباره حقيقت‏يا خطاى شناسايى، داورى كرد، كشف كنند. تمايل ما اين است كه به آنچه درباره جهان به تصور خود مى‏دانيم، خرسند و قانع باشيم. ولى از خود نمى‏پرسيم كه چگونه به اين شناسايى دست‏يافته‏ايم و اعتماد و وثوق ما به آن، از كجاست؟ گاه‏گاه از اينكه نخست‏به چيزى اعتماد جازم داشته‏ايم و سپس معلوم شده كه مشكوك يا خطا و كذب است، نگران مى‏شويم. اگر اين حالت، مكرر اتفاق افتد، ممكن است درباره آنچه يقينى و قطعى مى‏پنداريم، شكست و بدگمانى پيدا كنيم‏». (6)
«جان لاك‏» معتقد بود كه «فقط شهود و برهان مى‏تواند به ما معرفتى كه درباره آن مطمئن باشيم، بدهد. لكن علاوه بر اين دو، مرتبه‏اى ديگر از اطمينان هست كه هرچند يقينى نيست، مع هذا تقريبا هركس به آن اعتماد مى‏كند و بنابراين، آن را نيز بايستى يكى از مدارج شناسايى به شمار آورد». (7)
«لاك‏» اين نوع شناسايى را شناسايى حسى ناميده. به نظر او اين نوع شناسائى، ما را به وجود بالفعل اشياء جزئى مطمئن مى‏سازد. (8)
به عقيده او، على‏رغم همه شك و ترديدهائى كه دكارت و شكاكان مطرح كرده‏اند، بازهم تقريبا مطمئنيم كه بعضى از تجارب ما درباره چيزهائى است كه خارج از اذهان و نفوس ما وجود دارند و حال آنكه برخى ديگر از تجارب ما چنين نيست. (9)
اميرالمؤمنين عليه‏السلام در ادامه سخن، نكاتى بيان مى‏كند كه بازگشت آنها به علم‏شناسى و معرفت علم است. اين نكات، بدين قرارند:
1 - «به يكسب الانسان الطاعة فى حياته‏».
به وسيله علم است كه انسان در زندگى خويش تحصيل طاعت مى‏كند.
آرى، عالم واقعى مطيع فرمان خداست و در برابر او خوف و خشيت دارد و خود را در برابر عظمت نامتناهى آن ذات اقدس، ذره‏اى بى‏مقدار و ناچيز مى‏نگرد. چنانكه قرآن مجيد مى‏فرمايد:
«انما يخشى الله من عباده العلماء» (10)
از بندگان خدا، تنها عالمان در برابر خداوند، خشيت دارند. (11)
2 - « و جميل الا حدوثه بعد وفاته‏».
انسان به وسيله علم براى دوران پس از مرگش تحصيل نام نيكو مى‏كند.
همواره بندگان خوب و انسانهاى متدين و متعبد در ميان مردم خوشنامند. بخصوص عالمان واقعى كه به علم خود راهگشاى سعادت بوده و خود به آنچه دانسته و به مردم گفته‏اند، عمل كرده و ديگران را هم هدايت و ارشاد كرده‏اند. هرچند ممكن است در دوران زندگى گرفتار انزوا و گمنامى شوند.
3 - «العلم حاكم والمال محكوم عليه‏».
علم حاكم و مال، محكوم عليه است.
معناى كلام فوق اين است كه: علم درباره انفاق يا امساك مال حكم مى‏كند و به انسان مى‏گويد كه: اينجا مصلحت در انفاق مال و آنجا مصلحت در حفظ و نگهدارى مال است. بنابراين، علم به مصلحت ، در انسان ايجاد انگيزه مى‏كند و علم به مفسده و زيان و ضرر، انگيزه را در انسان از بين مى‏برد و در وجودش ايجاد صارف مى‏كند.
داعى و صارف، بر حركات و تصرفات انسان حاكمند و او را به اقدام يا ترك اقدام وادار مى‏كنند. اينكه ما انسان را در كارهايش قادر مختار مى‏دانيم، به اعتبار همين دو امر است. داعى و صارف هر دو ريشه در علم و اعتقاد دارند.
از اينجا معلوم مى‏شود كه علم -به خودى خود- بر اعمال انسان حاكم است. حال آنكه مال، حاكم بر اعمال انسان نيست، بلكه تحت‏حاكميت علم است.

بازهم علم شناسى

هستند (و بوده‏اند) مردمى كه علم را براى مال مى‏خواهند و مال را بر علم ترجيح مى‏دهند. اينها گوهر گرانبهاى علم را نشناخته‏اند و زرق و برق امور مادى و هياهوى جاه و مقام و قدرت ظاهرى آنها را كور و كر كرده است.
به همين جهت است كه اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام قبل از آنكه معرفت علم را از اركان دين، بلكه خود دين معرفى كند، در سخنى كه به عنوان تمهيد و زمينه‏سازى مطرح شده، مى‏فرمايد:
«يا كميل، العلم خير من المال. العلم يحرسك وانت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم يزكو على الانفاق و صنيع‏المال يزول بزواله‏».
اى كميل، علم بهتر از مال است. علم تو را نگاه مى‏دارد و تو مال را نگاه مى‏دارى. مال را انفاق مى‏كاهد و علم از راه انفاق تكامل مى‏يابد و آثار مال، با زوال مال، زايل مى‏شود.
در عبارات فوق، وجوهى براى برترى علم بر مال، ذكر شده كه در خور توجه است:
1 - علم نگهبانى و پاسدارى لازم ندارد، بلكه خود نگهبان و پاسدار انسان است. حال آنكه مال، نگهبانى و پاسدارى مى‏خواهد و اگر مالدار، از حفظ و حراست آن خوددارى يا كوتاهى كند، تباه و ضايع مى‏شود.
2 - مخارج و مصارف، موجب كمبود مال مى‏شود. اما مخارج و مصارف علم، كه همان تعليم و تدوين و انتشار آن است، موجب رشد و تكامل و ترقى آن مى‏شود چرا كه تعليم دهنده، به بركت تعليم بر بينش علمى و سعه نظر و حل مشكلات و تحقيق بيشتر در رشته‏اى كه در آن كار كرده، مى‏افزايد و آنچه را به ديگران آموخته، برايش ملكه مى‏شود و در ذهنش رسوخ مى‏يابد.
3 - آثار و فوائد مال با زوال مال از بين مى‏رود. چرا كه آثار مال، در امور جسمانى و لذتهاى شهوانى ظاهر مى‏شود. تا مال باقى است، برخوردارى از لذائذ جسمى و شهوى ادامه دارد. همين كه مال از دست رفت، اينها هم از دست مى‏رود. با كثرت مال، مطبخ و مبرز، (12) رونق دارد. دغل دوستان، همچون مگسان گرد شيرينى در رفت و آمدند. عزت ظاهرى و شهرت دنيوى، رو به فزونى است. همه چيز بر پايه وهم و خيال و تعينات و تمنيات، پر رونق و پرزرق و برق است.
نيست وش باشد خيال اندر روان تو جهانى بر خيالى بين روان بر خيالى صلحشان و جنگشان بر خيالى نامشان و ننگشان
در تعبير زيباى اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام «صنيع المال‏» آمده و مقصود از صنيع مال همه آثار و فوايد و نتايجى است كه بر مال، مترتب مى‏شود و اينها همچون سايه مال، تابع بقاى مالند و معلوم است كه اگر صاحب سايه را زائل گردد، سايه هم به دنبال آن، زائل مى‏گردد.
البته فوائدى هم هست كه اشخاص متعهد و مؤمن از مال مى‏برند و اينها زوال‏پذير نيستند. بلكه به عنوان «باقيات صالحات‏» (13) همواره باقى مى‏مانند. هرچند كه مال زوال يابد، ولى اين فوائد، دستخوش زوال نمى‏شوند. چرا كه اينها از آثار ايمان و تقوا و تعهدند. مقصود از باقيات صالحات، همه طاعات و خيرات است. اعم از طاعات و خيرات روحى و بدنى، مالى و غير مالى، آنچه طاعت و خيراتست‏باقى مى‏ماند. خواه از قبيل كارهاى فكرى و تعليم و تاليف و ترجمه و نشر باشد و خواه از قبيل بناهاى خير و موقوفات و صنايع و فنون باشد و خواه از قبيل اذكار و اوراد و دعاها و قرائت قرآن و عبادات. از اينرو از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله روايت‏شده است كه:
«ان عجزتم عن الليل ان تكابدوه و عن العدوان تجاهدوه فلا تضجروا عن قول: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله والله اكبر»فانهن الباقيات الصالحات فقولوها». (14)
اگر از شب زنده‏دارى واز جهاد با دشمنان دين، عاجزيد، از گفتن تسبيحات اربعه كسل نشويد كه اينها باقيات صالحاتند. بنابراين، آنها را بگوييد.
ابن ابى الحديد معتزلى در توضيح و تفسير جمله «و صنيع المال يزول بزواله‏» مى‏گويد:
«نمى‏بينى كه وقتى مال زايل مى‏شود، صاحب آن ناچار مى‏شود كه خانه و مركب و كنيزان را بفروشد و عادت به خوردن خوراكيهاى خوب و پوشيدن لباسهاى فاخر را ترك كند. همينطور هنگامى كه صاحب مال بميرد، آثار مال از او زايل مى‏گردد. چرا كه او بعد از مرگ، از خوردن و نوشيدن و پوشيدن محروم مى‏شود. ولى آثار علم، نه در دوران زندگى دنيا زايل مى‏شود و نه بعد از مرگ. اما در زندگى دنيا به خاطر اين است كه زوال علوم بديهى و آثار و لوازم آنها محال است... واما بعد از خروج از دنيا، به خاطر اين است كه آثار علم -يعنى لذت عقلى دائم، به خاطر دوام سبب آن، كه عبارت است از حصول علم در جوهر نفس كه معشوق نفس است و مانعى از تمتع و تلذذ به آن وجود ندارد- زوال نمى‏پذيرد. آنچه در زندگى دنيا مانع از تلذذ به علم بود، اشتغال نفس به تدبير بدن و واردات حسى از جهان خارج بود. بدون ترديد، هنگامى كه عاشق به معشوق پيوندد، اسباب كدورت زايل مى‏شود و عاشق در لذتى بزرگ، مستغرق مى‏شود اين است راز سخن اميرالمؤمنين‏عليه‏السلام كه فرمود: «و صنيع المال يزول بزواله‏». (15)
گفته بودم چو بيايى غم دل با تو بگويم چه بگويم كه غم از دل برود چون تو بيايى
در پايان اين بحث، ذكر اين نكته لازم است كه واژه صنيع ممكن است‏به معناى صانع و ممكن است‏به معناى مصنوع باشد. در صورت اول، صنيع مال به معناى صاحب مال و در صورت دوم به معناى آثار مال است. در بيان ابن ابى الحديد، به هر دو معنى اشاره شده است.

پى‏نوشتها:

1 ) شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج‏1×، ص‏347 و 348، حكمت‏143، توضيح داخل پرانتزها از نگارنده است.
2 ) نهج البلاغه فيض الاسلام، ص 1145، حكمت‏139.
3 ) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج‏18، ص‏349.
4 ) نهج البلاغه فيض الاسلام، ص‏1146.
5 ) Eistemolojy
6 ) كليات فلسفه از دكتر سيد جلال الدين مجتبوى از انتشارات حكمت، ص 260.
7 ) همان مدرك، ص‏296.
8 ) همان مدرك.
9 ) همان.
10 ) فاطر، آيه 28.
11 ) هرچند كه خوف و خشيت در لغت. به معناى ترس آمده‏اند. ولى ميان آنها فرق است. چرا كه خوف، هرگونه ترسى است كه موجب تالم نفس شود و خشيت، آن حالتى است كه به هنگام ادراك عظمت و هيبت‏حق در دل انسان پديد مى‏آيد. اين حالت مخصوص كسانى است كه بر مقام كبرياى حق آگاهى يافته و لذت قرب را چشيده‏اند و خوف از محجوبيت دارند. (رجوع شود به مجمع البحرين، ماده خشا).
12 ) اين تعبير در شعر ناصرخسرو قباديانى كه به حكيم الشعراء مشهور است، آمده:
ناصر خسرو ز راهى مى‏گذشت مست و لايعقل نه چون مى‏خوارگان ديد قبرستان و مبرز رو به رو بانگ بر زد گفت: اى نظارگان نعمت دنيا و نعمت‏خواره بين اينش نعمت اينش نعمت‏خوارگان
13 ) المال والبنون زينة‏الحياة الدنيا والباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا(الكهف، آيه 45).
يعنى: مال و اولاد، زينت زندگى دنياست و باقيات صالحات. نزد پروردگار تو از جهت پاداش و آرزومندى بهتر است.
هرچند در برخى از روايات، باقيات صالحات بر اعمال خاصى از قبيل نماز و ذكر و تهجد حمل شده، ولى اينها به لحاظ بيان مصاديق است. از اينرو طبرسى مى‏گويد: «بهتر حمل آن بر عموم است و بنابراين، همه طاعات و خيرات در آن، داخل است (تفسير مجمع البيان، ج‏5 و6، ص 474، ذيل آيه فوق).
14 ) تفسير نورالثقلين، ج‏3، ص 264 ذيل آيه 45 سوره مباركه كهف.
15 ) شرح نهج البلاغه، ج‏18، ص 348 و349 ذيل حكمت‏143.

مقالات مشابه

تبیین دیدگاه علم دینی آیت‌الله جوادی آملی

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهسیدحمید جزائری, عبدالباسط سعدالل

الإسلام سبق العلم

نام نشریهالعرفان

نام نویسندهمحمدعلی الزعبی

دست نياز به سوى قرآن و روايات

نام نویسندهمصطفی کریمی

قرآن كتابي عالمانه

نام نویسندهسیامک ظریفی

سازگارى و همسويى علم و دين

نام نشریهکلام اسلامی

نام نویسندهعباس شیخ شعاعی

رابطه علم و دين

نام نشریهکلام اسلامی

نام نویسندهمحمد ایزدی, آموزگار

فلسفه دين و فلسفه علم دين (1)

نام نشریهمکتب اسلام

نام نویسندهاحمد بهشتی

هويت علم دينى

نام نشریهحوزه و دانشگاه

نام نویسندهخسرو باقری